
در شب ماه خونین، ارباب خونآشامها باید بمیرد.
جایگاه فلوریان به عنوان دوشیزه آهنگر در هملت شکارچی، جایگاهی محترمانه است، زیرا مهارت اوست که شکارچیان خونآشام را مسلح و محافظت میکند. او جایگاه خود را میشناسد و خدمتگزاری وفادار به استاد شکارچی و جامعهاش است... تا شب ماه خونین. تا زمانی که برادرش به دست لرد رووان، خونآشامها، در حال مرگ است.
فلوریان که میخواهد به هر قیمتی از خانهاش دفاع کند، با ارباب خونآشامها میجنگد و آماده است جانش را بدهد، حتی اگر به قیمت گرفتن جان او تمام شود. اما رووان نمیخواهد جان او را بگیرد... او فلوریان را میخواهد.
فلوریان که ربوده شده و به قلعه خونآشامها برده شده، اکنون به ارباب خونآشامها سوگند خون خورده است. او از نظر ذهنی و جسمی به بدترین دشمنش وابسته است. اما رووان آن شیطانی نیست که او فکر میکرد. او حقیقت خونآشامها را میفهمد: آنها هیولاهای بیعقل نیستند، بلکه مردمی مغرور هستند که توسط یک نفرین باستانی گمراه و شکنجه شدهاند.
رووان معتقد است که فلوریان ممکن است کلید پایان دادن به رنج مردمش باشد. تنها چیزی که فلوریان میخواهد دفاع از خانهاش است. وفاداریها مورد آزمایش قرار میگیرند و مرز بین حقیقت و دروغ، نفرت و شور و اشتیاق، محو میشود.
وقتی خنجرش روی سینهی مرد باشد، آیا میتواند قلب مردی را که قلبش را تصاحب کرده، تسخیر کند؟
450 صفحه
نسخه زبان اصلی (انگلیسی)
از انتشارات silver wing press