شهرت من در میان جادوگران بی عیب است. قاتل، مرا صدا می زنند. کشتن چیزی است که من در آن بهترین هستم. یک حرکت اشتباه و شما مرده اید. جز اون اونی که قرار بود بگیرم اونی که باید میکشتم. فرقه ای که زمانی من را کنترل می کرد او را می خواهد، اما من قرار نیست اسباب بازی جدیدم را به آنها از دست بدهم.
رائه
من همیشه به ماوراء الطبیعه اعتقاد داشته ام. شکار ارواح اشتیاق من است، اما احضار یک شیطان هرگز بخشی از برنامه نبود. هیولاها در جنگل پرسه می زنند، و چیزی باستانی - چیزی شیطانی - در حال بیدار شدن است. . . و نام من را صدا می کند نمی دانم به چه کسی می توانم اعتماد کنم یا این تاریکی چقدر عمیق است. تنها چیزی که میدانم این است که هدف من برای بقا این است که شیطان مرا تعقیب میکند، و او فقط بدن من را نمیخواهد، بلکه روح من را میخواهد.