نویسنده: لئو تولستوی
مترجم: سروش حبیبی
یک شاهکار ادبی و داستانی که به شکلی ملموس به موضوع مرگاندیشی و ارزش زندگی میپردازد. کتاب مرگ ایوان ایلیچ نوشتهی لئو تولستوی زندگی مردی را روایت میکند که در زندگی اجتماعی موفق است، اما در برابر مرگی که به زودی از راه خواهد رسید دچار چالش و فروپاشی تفکر میشود. گفتنیست این کتاب در فهرست برترین کتابهای داستانی تاریخ ادبیات به انتخاب انجمن کتاب نروژ قرار گرفته است.
فکر کردن به مرگ و مواجهه با آن یکی از دشوارترین رویاروییهای انسان با جهان واقعی است. انسان در شرایط مختلف با مرگی که از راه خواهد رسید روبهرو میشود، اما همه به یک اندازه نسبت به آن رویکردی طبیعی و آسان ندارند. ادبیات جهان نیز به تبعیت از زندگی واقعی سرشار از داستانهایی است که به موضوع مواجههی انسان با مرگ یا اندیشیدن به فرجام زندگی میپردازد تا شاید مسیری روشن و منطقی در برابر این دشوارترین پرسش زندگی قرار دهد.
کتاب مرگ ایوان ایلیچ (The Death of Ivan Ilyich) نوشتهی لئو تولستوی (Leo Tolstoy) یکی از مشهورترین و تحسینشدهترین آثار ادبی است که دربارهی مرگاندیشی نوشته شده است. این رمان به زندگی یک قاضی روسی میپردازد که اگرچه در زندگی حرفهای و اجتماعی موفق به نظر میرسد، اما با مواجه شدنش با مرگ به حفرههایی در زندگی پی میبرد که تا پیش از آن به آنها بیتوجه بوده و حالا همهی این خلاءهای زندگیاش مانند علامت سؤال پیش رویش قرار میگیرند.
ماجرای زوال و مرگ ایوان ایلیچ در اثر یک سانحه اتفاق میافتد؛ او که میخواهد پردههای خانه را نصب کند به ناگاه زمین میخورد و دچار شکستگی و بیماری میشود. تکنیک روایی داستان به گونهای است که فصلهای ابتدایی به روبهرو شدن ایوان ایلیچ با مرگ میپردازد و از این حیث قصه همراه با غم و درد ناشی از روبهرو شدن شخصیت اصلی با مرگ است، اما به تدریج در فصلهای بعدی چالشهای این روبهرویی و معنا یافتن زندگی به محور اصلی رمان تبدیل میشود.
یکی از نکات اصلی کتاب مرگ ایوان ایلیچ نحوهی برخورد اطرافیان، خانواده و همکاران شخصیت اصلی با مرگ او است؛ به ترتیبی که در گامهای نخستین، اولین دغدغهی همکاران او یافتن جایگزینی برایش در پست قضاوت است؛ این در حالیست که ایوان ایلیچ در زمان حادثه و مرگ تنها چهلوپنج سال دارد و به هیچعنوان یک فرد فرتوت و از کار افتاده نیست.